علوم یادگیری به بررسی شرایط و عوامل موثر بر یادگیری افراد میپردازد و اینکه چگونه تنوع انسانی نتایج آموزشی را تحت تأثیر قرار میدهد. این تحقیق نشان داد که 30 خطمشی آموزشی موجود با شواهد علوم یادگیری در تضاد هستند، که بیانگر فاصلهای قابل توجه میان علوم تربیتی و دیگر شاخههای علوم یادگیری است. علیرغم تلاشهای محدود در برخی بخشهای رهبری آموزشی برای گنجاندن دادههای علمی بیشتر در فرآیند تصمیمگیری، رویکرد غالب همچنان بهطور گسترده کسبوکار محور باقی مانده است. چنین رویکردی ممکن است توضیحی برای شکاف موجود باشد. تحلیل این نتایج به امکان تغییر از یک مدل کسبوکارمحور به یک رویکرد مبتنی بر علوم یادگیری میپردازد، تغییری که میتواند اولویتهای آموزشی را بهطور اساسی دگرگون کند. اتخاذ این دیدگاه میتواند به تعریفی متمایزتر و احتمالاً جهانیتر از مفهوم» کیفیت « در آموزش منجر شود. تعریفی که فراتر از اهداف اجتماعی و سیاسی فوری بوده و مستقل از زمینه تاریخی شکلگیری آن سیاستها باشد. این مقاله پیشنهاد میکند تحقیقات بیشتری بر روی این چارچوب جدید مبتنی بر شواهد علوم یادگیری انجام شود تا مربیان بتوانند تصمیمات سیاستگذاری خود را بر اساس آن پایهگذاری کنند.